- – فرانتس کافکا (Franz Kafka) در سال 1883 در پراگ در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. پدر او بازرگانی یهودی بود که به دلیل وجود رفتارهای مستبدانه و خشن فضای ترسناکی را در محیط خانه ایجاد کرده بود. سوءرفتار پدر کافکا در تربیت او بسیار تاثیر گذار بود و او در سراسر زندگی نتوانست سایه نفرت را از زندگی خود دور کند. کافکا به سه زبان آلمانی، چکی و فرانسه آشنا بود و در دانشگاه چارلز پراگ ابتدا دو هفته رشته شیمی خواند و بعد رشته خود را به حقوق تغییر داد. طولانی بودن رشته حقوق این امکان را به کافکا داد تا بتواند در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر شرکت کند. او در دانشگاه با «ماکس برود» و «فلیکس ولش» آشنا شد، که این دو نفر از نزدیکترین دوستان کافکا تا آخر عمر او بودند. کافکا فارغالتحصیل دکترای حقوق از دانشگاه چارلز فردينان در سال 1906 شد و پس از آن در چند شرکت مختلف که مربوط به بیمه بود، فعالیت کرد. ترفیعهای او در محیط کاری نشان از پرکاری او داشت درحالی که هدف او از شغلش، کاری برای نان درآوردن و پرداخت مخارج زندگیاش بود. او سرشار از نبوغ و پشتکار بود به طوری که توانست اولین کلاه ایمنی را اختراع کند و به دلیل اینکه اختراع او سبب کاهش تلفات جانی کارگران شده بود موفق به دریافت مدال افتخار شد. کافکا از سال 1910 شروع به نوشتن یادداشتهایی خصوصی که منعکسکننده ترسهایش بود، کرد. در آثارش کینه او نسبت به خانواهاش به وضوح مشخص بود. پس از آن کافکا، برای تمرکز بیشتر روی نوشتن به برلین سفر کرد. او در تمام زندگیاش دچار افسردگی بود و از مشکلات مختلف روحی و فیزیکی رنج میبرد، در آخر هم کافکا به بیماری سل دچار شد و در 1924 در وین جان سپرد و در گورستان یهودیهای پراگ به خاک سپرده شد.
- کتاب “مسخ” رمانی جذاب و خواندنی می باشد که حکایتی کاملا متفاوت از آن چه تاکنون خوانده اید را برای شما شرح می دهد. شخصیت اصلی داستان، “گرگور زامزا”، پسری جوان و زحمت کش است که در کنار پدر و مادر پیر و تنها خواهرش، زندگی می کند. او سرسختانه تمامی بار مخارج و هزینه های زندگی خانواده را بر دوش کشیده و به شغل بازاریابی پارچه می پردازد. گرگور جهت انجام وظیفه ی کاری اش همواره با قطار به نقاط مختلف سفر کرده و با افراد متعددی ملاقات می نماید. از همین روی، روزهای بسیار سخت و خسته کننده ای را پشت سر می گذارد اما چاره ای به ادامه ی فعالیتش ندارد زیرا که والدین او به صاحب کارش بدهکار هستند و وی باید از این طریق، بدهی آن ها را پرداخت کند. در یکی از همین ایام که مطابق معمول باید برای رفتن به سفری کاری آماده می شد، به محض بیدار شدن از خواب با صحنه ی عجیبی مواجه می گردد؛ پسر قصه خود را در قالب یک حشره ی عظیم الجثه می بیند؛ در ابتدا تصور می کند که درخواب و رویا است اما پس از گذشت اندک زمانی پی به واقعی بودن ماجرا برده و دچار شوک بزرگی می شود. این تغییر ظاهر، او و خانواده اش را با وقایعی پر کشش رو به رو ساخته و حکایتی جذاب را برای خواننده روایت می کند. در ادامه ی کتاب نیز “ولادیمیر نابوکف” با بهره گیری از علم خویش، این اثر پرمحتوا و قابل تامل کافکا را مورد نقد و بررسی قرار می دهد.